نوشته: مصطفي حسيني طباطبائي
سلمان رشدي در نگارش «آيات شيطاني» از سَبْکِ «رئاليسم جادوئي[1]» پيروي ميکند. وي اساس تاريخي را تغيير ميدهد و رويدادها را دگرگون ميسازد و تخيل را با واقعيت ميآميزد و در اينکار، هيچ قانون و ضابطهاي را هم رعايت نميکند و «دل تنگش هر چه ميخواهد، ميگويد!». سَبک مزبور اگر هم در داستاننويسي و افسانهسرايي مفيد باشد ولي بيترديد براي شرح احوال بزرگان، به هيچوجه مناسب نيست. بويژه براي بيان سيرت پيامبري که تاريخ زندگي و سوانح حياتش در دسترس همه قرار دارد بکلّي بيمعني شمرده ميشود. چه لزومي دارد که ما در شرح زندگي محمّد -صلى الله عليه وآله وسلم- به پندار بافي و حادثهتراشي روي آوريم و هر چه دلخواهمان باشد از رَطْب و يابس بهم ببافيم؟
روشن است که گزينش اين سبک از سوي سلمان رشدي، نوعي حيله و ترفند بشمار ميرود تا از اينراه به آساني بتواند به پيامبر پاک اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- اهانت ورزد يا کساني را در معرض اتّهام قرار دهد و در عين حال، راه انکار و حاشا کردن هم برويش باز باشد.![2]
گواه ما در اين مقام سخن خود سلمان رشدي است که ضمن کتاب «شرم»[3] دربارة اسلوب نوشتارش چنين مينگارد:
«خوشبختانه آنچه مينويسم نوعي افسانه امروزي است، بنابراين مسألهاي ندارم، به کسي بر نميخورد، گفتههايم را خيلي جدّي نميگيرند. در نتيجه، لزومي هم ندارد که عليه من اقدامي بکنند، چه راحت!»[4].
اين تعليل، نشان ميدهد که رشدي در صدد بوده تا مسائلي را مطرح سازد که اگر آنها را بيپرده ابراز ميداشته بيم آن ميرفته است که اقداماتي خطرناک بر ضدّ وي صورت پذيرد و پيدا است که مسائل مزبور از نوع مخالفتهاي خاورشناسان با اسلام يا منطق ديانت نبوده است زيرا در اينصورت حدّ اکثر بيم سلمان رشدي بدانجا ميانجامد که کسي از مسلمانان پاسخي به وي دهد يا يکي از دينداران بر ضدّ سخنانش، رسالهاي بنگارد. پس نوشتاري که اقدامات خطرناکي در پي داشته، چه سخناني ميتوانسته باشد؟
حقيقت آنست که سلمان رشدي تصميم داشته تا راه بدگويي به شخصيتّها و متّهم ساختن آنها را در پيش گيرد چنانکه کتاب آيات شيطانيش بر اين تصميم گواهي ميدهد و گواه ديگري که اين مقصود را روشنتر ميسازد برخورد اتّهامآميز سلمان رشدي با نخستوزير پيشين هند اينديرا گاندي است.!
ماجراي مزبور از اين قرار است که سلمان رشدي در چاپ اوّل کتاب: «بچههاي نيمه شب[5]» يعني در سال 1981، با کمال وضوح اينديرا گاندي را متّهم ساخت که با بيتوجّهي خود، موجب مرگ شوهرش فيروز گاندي شده است و در اينباره مينويسد:
«آقاي فيروز گاندي در سال 1960 در سنّ چهل و هفت سالگي، بر اثر سکته قلبي درگذشت. اغلب گفته ميشود که سانجاي پسر کوچک خانم گاندي، او را مسئول ميداند که با بيتوجّهي به پدرش باعث مرگ او شده است. به همين دليل، مادرش را آنچنان زير سلطه کشيده است که در هيچ موردي نميتواند به او نه بگويد».![6]
آيا چنين اتّهامي تنها به دليل اينکه: «اغلب گفته ميشود ...!» قابل اثبات است؟ و آيا هيچکس حق دارد که با شنيدن شايعهاي، ديگري را به قتل متّهم سازد و سپس آنرا در کتاب خود ثبت نمايد و در هزاران نسخه به نظر عموم برساند؟
باري، اينديرا گاندي از سلمان رشدي و ناشر کتاب وي، به مراجع قضائي شکايت نمود و اين هر دو تن، در دادگاه مجرم شناخته شدند. دادگاه (در سال 1984) سلمان رشدي و ناشر کتابش را محکوم کرد که از بانو گاندي رسماً پوزش بخواهند. ضمناً ناشر کتاب موظّف گشت تا تمام هزينة دادگاه را بپردازد ودر چاپهاي بعدي، اتّهام اينديرا گاندي را از متن کتاب حذف کند و همچنين سخنان توهينآميز رشدي را نسبت به مردم هند از آن کتاب بردارد.
اتّهام سلمان رشدي دربارة نخستوزير هند چنانکه بنظر خوانندگان رسيد، اتّهامي صريح و بيپرده بود و همين صراحت براي رشدي ماية گرفتاري و بدنامي شد. بنابراين، نويسندة «آيات شيطاني» در صدد برآمد تا در کتاب تازه خود راه ديگري را بپيمايد و پيامبر بزرگ اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- و همسران پاکدامن و ياران ارجمند او را با اسلوبي غير صريح، مورد اتّهام قرار دهد. اينستکه بسوي «رئاليسم جادويي» که قبلاً هم با آن سر و کار داشت، دست توسّل دراز کرد تا خيالش از اقدام مخالفان، آسوده بماند. ولي چنانکه ميدانيد اين سبک نفرين شده! براي او معجزهاي ببار نياورد و بزودي فتواي قتلش صادر شد!
بايد توجه داشت که اگر شيوة نگارش مزبور در «بيوگرافي نويسي» رواج يابد و نويسندگان دنيا بخواهند شرح زندگاني بزرگان عالم را بصورتي غير مستند و تخيلي بنگارند و از تهمت و دروغ دربارة آنها دريغ ندارند! در آن صورت، ارزش و احترام افراد خدمتگذار و فداکار در جوامع بشري تنزّل مييابد وماية دلسردي و يأس آنان فراهم ميآيد و البتّه زيانهايي که از اين راه به فرهنگ و تمدّن بشر خواهد رسيد قابل انکار و احصاء نيست. و چه بسا خود سياستمداران غربي که امروزه از سلمان رشدي حمايت ميکنند، در دام همين اسلوب تاريخنگاري! بيافتند و در معرض افتراهاي گوناگون قرار گيرند.
ما از طرفداران سلمان رشدي در غرب ميپرسيم که اگر نويسندهاي مثلاً به نگارش بيوگرافي آلبرت اينشتين فيزيکدان بزرگ جهان، دست بزند و در خلال آن بتصريح و کنايه، دانشمند نامبرده را مورد سخريه و اهانت قرار دهد و ادّعا کند که اينشتين، تئوري «نسبيت» را از فلان مرد شرقي دزديده وگرنه خود، يک قاچاقچي موادّ مخدّر و سر دستة گانگسترها بوده است! آيا شما مردم متمدّن، کار اين نويسندة پريشان گفتار را زشت نميشمريد و او را در خور ملامت و مذمّت نميدانيد؟ و چنانچه نويسندة مزبور بهنگام رويارويي با سرزنشهاي شما، عذر آورد که: «کتاب من ساختاري تخيلي و رؤياگونه دارد و از اينرو اجازه داشتم که اينشتين را به سخريه گيرم!» آيا عذرش را ميپذيريد و در اهانت به اينشتين وي را مجاز ميشماريد؟
يقيناً کسي که به دانش و تحقيق ارج مينهد و حکيمان و دانشمندان را محترم ميدارد، به پرسشهاي گذشته پاسخ منفي خواهد داد و هرگز نميپذيرد که نويسندگان کجانديش به بهانة «خيالپردازي» دانشمندان جهان را مورد اهانت قرار دهند و از احترام و اعتبار ايشان در نظر مردمان بکاهند. پس چگونه توقّع دارند که مسلمانان اجازه دهند کسي همچون سلمان رشدي، به پيامبر مقدّس اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- و همسران و يارانش اهانت ورزد و آنگاه عذر آورد که:
«اين کتاب، ساختاري خيالي و رؤياگونه دارد».![7]
ما گمان نميکنيم که حتي خود سلمان رشدي بپذيرد که نويسندهاي در شرح زندگاني وي قلمفرسايي کند و در خلال نوشتارش، اعمال زشت و تنفّرانگيزي را بدو نسبت دهد و عذرش اين باشد که من آن بيوگرافي را در عالم تخيل و رؤيا تهيه کردهام! مگر آنکه سلمان رشدي اساساً بدي و زشتي را باور داشته باشد و هر کاري را نسبت بخود خوب و زيبا بشمارد که در اينصورت فتواي قتلش را نيز بايد اقدامي برازنده تلقّي کند!
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- Magic realism.
[2]- چنانکه پس از انتشار کتاب «آيات شيطاني» و انعکاس شديد آن، رشدي ضمن نامهاي خطاب به نخستوزير هند نوشت: «کتاب دربارۀ اسلام نيست، اين کتاب دربارۀ هجرت و تناسخ و جدايي روح و عشق و مرگ و لندن و بمبئي سخن ميگويد»!! در حالي که پيش از غوغاي مزبور، در مصاحبه با خبرنگار مجله «هند امروز» گفته بود: «... من (در اين کتاب) درباره دين اسلام سخن گفتهام زيرا بيشتر اطّلاعات من درباره همين دين بوده است».!!
[3]- Shame.
[4]- کتاب شرم، اثر سلمان رشدي، ترجمه مهدي سحابي، فصل چهارم، صفحه 81.
[5]- Midnight's children.
[6]- بچّههاي نيمه شب، اثر سلمان رشدي، ترجمه مهدي سحابي، صفحه 627.
[7]- اين سخن را سلمان رشدي به هنگام مصاحبه با راديوي رسمي هند ابراز داشته است.
روشن است که گزينش اين سبک از سوي سلمان رشدي، نوعي حيله و ترفند بشمار ميرود تا از اينراه به آساني بتواند به پيامبر پاک اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- اهانت ورزد يا کساني را در معرض اتّهام قرار دهد و در عين حال، راه انکار و حاشا کردن هم برويش باز باشد.![2]
گواه ما در اين مقام سخن خود سلمان رشدي است که ضمن کتاب «شرم»[3] دربارة اسلوب نوشتارش چنين مينگارد:
«خوشبختانه آنچه مينويسم نوعي افسانه امروزي است، بنابراين مسألهاي ندارم، به کسي بر نميخورد، گفتههايم را خيلي جدّي نميگيرند. در نتيجه، لزومي هم ندارد که عليه من اقدامي بکنند، چه راحت!»[4].
اين تعليل، نشان ميدهد که رشدي در صدد بوده تا مسائلي را مطرح سازد که اگر آنها را بيپرده ابراز ميداشته بيم آن ميرفته است که اقداماتي خطرناک بر ضدّ وي صورت پذيرد و پيدا است که مسائل مزبور از نوع مخالفتهاي خاورشناسان با اسلام يا منطق ديانت نبوده است زيرا در اينصورت حدّ اکثر بيم سلمان رشدي بدانجا ميانجامد که کسي از مسلمانان پاسخي به وي دهد يا يکي از دينداران بر ضدّ سخنانش، رسالهاي بنگارد. پس نوشتاري که اقدامات خطرناکي در پي داشته، چه سخناني ميتوانسته باشد؟
حقيقت آنست که سلمان رشدي تصميم داشته تا راه بدگويي به شخصيتّها و متّهم ساختن آنها را در پيش گيرد چنانکه کتاب آيات شيطانيش بر اين تصميم گواهي ميدهد و گواه ديگري که اين مقصود را روشنتر ميسازد برخورد اتّهامآميز سلمان رشدي با نخستوزير پيشين هند اينديرا گاندي است.!
ماجراي مزبور از اين قرار است که سلمان رشدي در چاپ اوّل کتاب: «بچههاي نيمه شب[5]» يعني در سال 1981، با کمال وضوح اينديرا گاندي را متّهم ساخت که با بيتوجّهي خود، موجب مرگ شوهرش فيروز گاندي شده است و در اينباره مينويسد:
«آقاي فيروز گاندي در سال 1960 در سنّ چهل و هفت سالگي، بر اثر سکته قلبي درگذشت. اغلب گفته ميشود که سانجاي پسر کوچک خانم گاندي، او را مسئول ميداند که با بيتوجّهي به پدرش باعث مرگ او شده است. به همين دليل، مادرش را آنچنان زير سلطه کشيده است که در هيچ موردي نميتواند به او نه بگويد».![6]
آيا چنين اتّهامي تنها به دليل اينکه: «اغلب گفته ميشود ...!» قابل اثبات است؟ و آيا هيچکس حق دارد که با شنيدن شايعهاي، ديگري را به قتل متّهم سازد و سپس آنرا در کتاب خود ثبت نمايد و در هزاران نسخه به نظر عموم برساند؟
باري، اينديرا گاندي از سلمان رشدي و ناشر کتاب وي، به مراجع قضائي شکايت نمود و اين هر دو تن، در دادگاه مجرم شناخته شدند. دادگاه (در سال 1984) سلمان رشدي و ناشر کتابش را محکوم کرد که از بانو گاندي رسماً پوزش بخواهند. ضمناً ناشر کتاب موظّف گشت تا تمام هزينة دادگاه را بپردازد ودر چاپهاي بعدي، اتّهام اينديرا گاندي را از متن کتاب حذف کند و همچنين سخنان توهينآميز رشدي را نسبت به مردم هند از آن کتاب بردارد.
اتّهام سلمان رشدي دربارة نخستوزير هند چنانکه بنظر خوانندگان رسيد، اتّهامي صريح و بيپرده بود و همين صراحت براي رشدي ماية گرفتاري و بدنامي شد. بنابراين، نويسندة «آيات شيطاني» در صدد برآمد تا در کتاب تازه خود راه ديگري را بپيمايد و پيامبر بزرگ اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- و همسران پاکدامن و ياران ارجمند او را با اسلوبي غير صريح، مورد اتّهام قرار دهد. اينستکه بسوي «رئاليسم جادويي» که قبلاً هم با آن سر و کار داشت، دست توسّل دراز کرد تا خيالش از اقدام مخالفان، آسوده بماند. ولي چنانکه ميدانيد اين سبک نفرين شده! براي او معجزهاي ببار نياورد و بزودي فتواي قتلش صادر شد!
بايد توجه داشت که اگر شيوة نگارش مزبور در «بيوگرافي نويسي» رواج يابد و نويسندگان دنيا بخواهند شرح زندگاني بزرگان عالم را بصورتي غير مستند و تخيلي بنگارند و از تهمت و دروغ دربارة آنها دريغ ندارند! در آن صورت، ارزش و احترام افراد خدمتگذار و فداکار در جوامع بشري تنزّل مييابد وماية دلسردي و يأس آنان فراهم ميآيد و البتّه زيانهايي که از اين راه به فرهنگ و تمدّن بشر خواهد رسيد قابل انکار و احصاء نيست. و چه بسا خود سياستمداران غربي که امروزه از سلمان رشدي حمايت ميکنند، در دام همين اسلوب تاريخنگاري! بيافتند و در معرض افتراهاي گوناگون قرار گيرند.
ما از طرفداران سلمان رشدي در غرب ميپرسيم که اگر نويسندهاي مثلاً به نگارش بيوگرافي آلبرت اينشتين فيزيکدان بزرگ جهان، دست بزند و در خلال آن بتصريح و کنايه، دانشمند نامبرده را مورد سخريه و اهانت قرار دهد و ادّعا کند که اينشتين، تئوري «نسبيت» را از فلان مرد شرقي دزديده وگرنه خود، يک قاچاقچي موادّ مخدّر و سر دستة گانگسترها بوده است! آيا شما مردم متمدّن، کار اين نويسندة پريشان گفتار را زشت نميشمريد و او را در خور ملامت و مذمّت نميدانيد؟ و چنانچه نويسندة مزبور بهنگام رويارويي با سرزنشهاي شما، عذر آورد که: «کتاب من ساختاري تخيلي و رؤياگونه دارد و از اينرو اجازه داشتم که اينشتين را به سخريه گيرم!» آيا عذرش را ميپذيريد و در اهانت به اينشتين وي را مجاز ميشماريد؟
يقيناً کسي که به دانش و تحقيق ارج مينهد و حکيمان و دانشمندان را محترم ميدارد، به پرسشهاي گذشته پاسخ منفي خواهد داد و هرگز نميپذيرد که نويسندگان کجانديش به بهانة «خيالپردازي» دانشمندان جهان را مورد اهانت قرار دهند و از احترام و اعتبار ايشان در نظر مردمان بکاهند. پس چگونه توقّع دارند که مسلمانان اجازه دهند کسي همچون سلمان رشدي، به پيامبر مقدّس اسلام -صلى الله عليه وآله وسلم- و همسران و يارانش اهانت ورزد و آنگاه عذر آورد که:
«اين کتاب، ساختاري خيالي و رؤياگونه دارد».![7]
ما گمان نميکنيم که حتي خود سلمان رشدي بپذيرد که نويسندهاي در شرح زندگاني وي قلمفرسايي کند و در خلال نوشتارش، اعمال زشت و تنفّرانگيزي را بدو نسبت دهد و عذرش اين باشد که من آن بيوگرافي را در عالم تخيل و رؤيا تهيه کردهام! مگر آنکه سلمان رشدي اساساً بدي و زشتي را باور داشته باشد و هر کاري را نسبت بخود خوب و زيبا بشمارد که در اينصورت فتواي قتلش را نيز بايد اقدامي برازنده تلقّي کند!
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- Magic realism.
[2]- چنانکه پس از انتشار کتاب «آيات شيطاني» و انعکاس شديد آن، رشدي ضمن نامهاي خطاب به نخستوزير هند نوشت: «کتاب دربارۀ اسلام نيست، اين کتاب دربارۀ هجرت و تناسخ و جدايي روح و عشق و مرگ و لندن و بمبئي سخن ميگويد»!! در حالي که پيش از غوغاي مزبور، در مصاحبه با خبرنگار مجله «هند امروز» گفته بود: «... من (در اين کتاب) درباره دين اسلام سخن گفتهام زيرا بيشتر اطّلاعات من درباره همين دين بوده است».!!
[3]- Shame.
[4]- کتاب شرم، اثر سلمان رشدي، ترجمه مهدي سحابي، فصل چهارم، صفحه 81.
[5]- Midnight's children.
[6]- بچّههاي نيمه شب، اثر سلمان رشدي، ترجمه مهدي سحابي، صفحه 627.
[7]- اين سخن را سلمان رشدي به هنگام مصاحبه با راديوي رسمي هند ابراز داشته است.
به نقل از کتاب: حقارت سلمان رشدي، نوشته مصطفي حسيني طباطبائي
0 نظرات:
ارسال یک نظر